قدسیان

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ... اى کسانى که ایمان آورده‏‌ اید پیوسته به عدالت قیام کنید

قدسیان

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ... اى کسانى که ایمان آورده‏‌ اید پیوسته به عدالت قیام کنید

سیب سرخی سر نیزه ست ، دعا کن من نیز
اینچنین کال نمانم ، به شهادت برسم ...

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات
پیوندها
قدسیان

ساعاتی هم نشینی با مرگ

چهارشنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۳، ۰۲:۱۸ ق.ظ

مرگ را همه قبول دارند، درصد کمی هم هستند که می خواهند از مرگ فرار کنند ولی نمی شود.

مرگ! آری همه از مرگ واهمه دارند،‌ اصلاً اسم مرگ خودش وحشت آفرین است، نمی دانم تا به حال به مرگ از چه زاویه ای نگاه کرده اید، اصلاً به مرگ فکر کرده اید یا نه!

هر زمان که کسی از بستگان یا آشنایان از دنیا می رود-می میرد-و ما در خاک سپاریش شرکت می کنیم، تا چند روز حال و هوایمان فرق می کند، گویا اینکه در زمین سیر نمی کنیم.

نمی دانم مرگ چقدر برایتان قابل تصور است، اصلاً مرگ برایتان واقعیت دارد یا نه؟!

مرگ!چه خوفی دارد این نام!!! می گویند مرگ ترسناک است، درست است، من هم تا اندازه ای این حرف را قبول دارم که مرگ ترسناک است ولی چرا بعضی به استقبال مرگ می روند...

مرگ، فقط از سه کلمه تشکیل شده است ولی تنها ترین نعمت تلخ خداست، نمی دانم چرا؟!

شاید برای ما زمینی ها تلخ است، مرگ...!

احتمالاً فکرتان رفت به اینکه نویسنده بیش از حد روی صندلیش نشسته است و دارد چرت و پرت می نویسد احتمالاً این را هم می گویید که اینترنت رایگان نصیبش شده است و دارد وقت گذرانی می کند، ولی نه این بار در جمع مردگان نشسته ام و می نویسم،‌ شاید کمی عجیب باشد ولی اینگونه است!در جمع مردگان نشستن و نوشتن!

در این جا همه به من جور دیگری نگاه می کنند هرکس با نگاه خود حرفی را به من می زند ولی همه در یک چیز مشترکند و آن هم تعجب به من قلم به دست در این مکان که همه مشغول فاتحه خواندن-هستند.

مکان نشستنم را چند باری تغییر دادم! مثل اینکه اینبار هم باید تغییر دهم!همه یک جور خاص به من نگاه می کنند.

خب بگذریم مهم نیست...

موضوع مان مرگ بود در این جا نوای روضه ی حاج حسین سیب سرخی در حال پخش شدن-است و یک حالت روحانی در اینجا حاکم شده است(در همین لحظه یکی از راویان و بازماندگان 8 سال دفاع مقدس در دیدگانم حاضر شد و با این سردار بی نام کمی احوال پرسی کردم)

خب باز برسیم به مرگ! چقدر مرگ را قبول داریم؟!

اصلاً در زندگی دنیایی ما چه نقشی دارد؟!

درست است که موضوع یادداشتم مرگ است و من هم در میان مردگان نشسته ام و می نویسم، نه اشتباهی رخ داده است کسانی که اینجا آرامیده اند مرده نیستند بلکه از زنده گان هم زنده تر هستند! اشتباهی رخ داد! من در میان زنده گان نشسته ام زنده گان واقعی !

در میان زنده گان واقعی نشسته ام و می خواهم در باره مرده گان بنویسم...

 شاید اگر مسئله ی مرگ برایمان واقعیت داشت، این همه ناملایمتی اطرافمان وجود نداشت، اصلاً انگار این دنیا رسمش بر فراموشی ست، کسی مرگ را نمی خواهد باور کند، چه زیبا فرمود خداوند در کتابش که دنیا چیزی جز بازی و سرگرمی نیست...

خب اینجا هرکس در حال خودش فرو رفته است، هرکسی روی صندلی ای نشسته است و می خواند و می گرید، راستی مگر مرده گریه دارد؟! مگر مرده زیارت دارد؟!مگر مرده می فهمد که با او درد و دل می کنند؟! اگر نوشته هایم را به دقت خوانده اید و به این خط که رسیدید، مسلماً گیج و گنگ شده اید ، مرده کیست؟! زنده کیست؟! 

نمی دانم چرا باز زنده گان خفته در این مکان را مرده می پندارم، احتمالاً باور عوام بر من هم تاثیر سوء گذاشته است.

خوابیده گان اینجا همه زنده اند درست است همه زنده اند، گویا هرکس که با میل و رغبت خود به سوی مرگ رود زنده می ماند...

راستی چرا بعضی ها به این ها-خفته گان زنده-این طور نگاه می کنند، گویا اینکه آنها را نمی شناسند نه من اشتباه می کنم!بنده خدا ها برای درمان چشم هایشان صورتشان را آرایش کرده اند به خاطر همین است که دیدشان کافی نیست و زنده گان را با مرده ها اشتباه می گیرند...

چرا اینجا بی نام و نشان ها بیشتر طرفدار دارند...

اینجا خوشبختانه دیگر خبری از چشم و هم چشمی نیست اینجا رئیس هم-فرمانده-با زیر دستانش-بسیجیان-یکجا خوابیده اند این ریاست-فرماندهی-برای خودش چیز دیگری ست.

اینجا که من نشسته ام گویا یک شهر کوچک ست از زنده گان واقعی!

در این چند ساعتی که اینجا نشسته ام یک چیز را خوب فهمیدم، گویا اینجا همه عاشقند!

می خواستم در مورد مرگ و مرده گان بنویسم، نمی دانم چرا به یکباره اینگونه شد.

بیرون از اینجا همه مرگ را برای همسایه می خواهند این را هم نمی دانم چرا؟!

براستی چه زیبا مرده گانند اینها...

نمی دانم منی که از مرگ و مرده گان ترس و واهمه داشتم به یکباره عاشق اینگونه مرگ شدم! راستی اینبار هم جای نشستنم را تغییر دادم!مهمان یکی از این زنده گان هستم!‌البته هرچه سعی کردم تا نامش را بدانم-نشد مثل اینکه این هم بی نام است.

خب پس مرگ هم برای خود چند نوع دارد مرگی که همه از آن می ترسند.

الهی اینگونه مرگ ها که برای دنیاست را نمی خواهم.

می گویند هرکس به سوی مرگ رود زنده می ماند نامش هم هست شهادت...

به! چه زیباست این اسم در مقابل مرگ هرچند که هر دو یک عمل است یک چیزست اما «آن کجا و این کجا!

بس است برای امروز

قلم و کاغذ شوق ماندن-داشتند ولی نشد.


همین مطلب در حرف تو


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۶/۱۹
ک میل ک اس پور

شهدا

شهادت

مرگ

نظرات (۶)

سلام....
خوشا به سعادتتون با این نگاه عمیق...
یاعلی
پاسخ:
علیکم السلام
تشکر از حضورتان
۲۰ شهریور ۹۳ ، ۲۲:۱۲ شروعی دوباره
سلام...
احسنت مثل همیشه زیبا و تاثیر گذار نوشتید...
یاعلی...
پاسخ:
علیکم السلام
لطف دارید
تشکر از حضورتان
سلام حرف دلهای خیلی ها رو زدید که متاسفانه هیچکس درکشون نمیکنند، بعضی اوقات که با اسرار دیگران رو با خودشون همراه میکنن تا اونا هم با زنده های واقعی یکم همنشین بشن وقتی خودشون غافل از اون دیگران میشنو قطره اشکی جاری میشه، همه میگن گریه چرا؟؟؟؟ واسه کی واسه این که خیلی وقته(مرده) ، خیلی دیگه بهت رحم کنن دیالوگ همیشگی شونو میگن که این نیاز به گریه ندارن.
ولی تو نمیتونی بگی بابا گریت واسه خوته که هنوز این دنیا واست تنگ تر از اون قبر نشده درحالیکه مردی ولی ...
خیلی نوشتتون زیباست، روزیتون شهادت یا زهرا
پاسخ:
علیکم السلام
تشکر از حضورتون
الله یحفظکم
سلام
تشکر از شما به خاطر ارسال مطلبتان به سایت "حرف تو"
" ساعاتی هم‌نشینی با مرگ "
با آدرس: http://harfeto.ir/?q=node/33771
در این سایت انتشار یافت.
چشم به راه مطالب خوب شما هستیم.
هدیه سایت "حرف تو" به شما:
"امام علی (علیه‌السّلام): نماز را در وقت مقرّرش بخوان و به دلیل بیکار بودن، آن را جلو نینداز، و به دلیل اشتغال به کاری، آن را به تأخیر نیفکن و بدان که همه کارهایت تابع نماز توست."
یا علی
۲۵ شهریور ۹۳ ، ۱۲:۳۱ مرجع وبلاگ نویسان گیلانی
با سلام و عرض ادب.
مطلب شما در وبلاگستان 8دی – مرجع وبلاگ نویسان استان گیلان منتشر شد.
لینک مطلب:
http://8deyblog.ir/42675/
از بروزرسانی شما متشکریم.
.....................................
با لینک کردن و قرار دادن بنر تبلیغاتی وبلاگستان 8دی در وبلاگ خود ما را یاری نمایید.
در صورت تمایل پس از بروزرسانی ما را مطلع سازید.
۰۷ آبان ۹۳ ، ۱۷:۵۵ سید گمنـــام...
سلام
وبتون عالیه
خوشحال میشم یه سری هم به ما بزنی
التماس دعا...
پاسخ:
علیکم السلام
تشکر از حضور شما

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">